الناالنا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات النا

شیطنتهای النا

این النای شیطون بلا هر چی بزرگتر می شه شیطونتر میشه.ساعت 4 که میشه می یاد جلوی در و همش می گه مامان مامان . چون می دونه من ساعت 4 میام خونه.حالا بچه به این کوچیکی چطور ساعت رو می فهمه خدا عالمه.اگه بخواد بیاد بغل کسی اول کمی نق می زنه بعد اگه بغلش نکنی همچین دعوات می کنه و داد می زنه و جیغ می زنه که نگو بعد هم که بغلش کردی زود شروع می کنه به گاز گرفتن اونم با همون دندونهای تیزش. اونقدر سخت گاز می گیره که با تمام توانش گاز می گیره. نمی دونم همه بچه ها تو این سن اینطورین یا نه. در کل بچه جالبیه.اونقدر با نمک شده که نگو.همه اسباب بازیهاش رو می شناسه.میگی خرگوش بده.سریع می گرده پیدا می کنه.عروسکهای کوچیک رو همه نی نی صدا می کنه.عاشق بیرو...
28 مهر 1390

عروسی

روز جمعه عروسی دختر عمه ام مریم بود و برای النا چهارمین عروسی بود که می رفت. عروسیهای دیگه خیلی بهش خوش گذشت ولی این عروسی یه کم صدای ضبط بلند بود و النا با تمام وجود داد می زد تا صداش از صدای ضبط بلندتر باشه و من خیلی نگرانش بودم و همش می گفتم مامانی یواش اینقدر داد نزن ، برقص ، دست دستی کن. یه چند لحظه حواسش پرت می شد و دوباره روز از نو روزی از نو شروع می کرد به جیغ زدن. من یه پام بیرون سالن بود یه پام توی سالن. تا می رفتیم بیرون شروع می کرد به بلند بلند خندیدن و بازی کردن ولی بمحض اینکه می اومدیم داخل دوباره شروع می کرد به جیغ زدن. آخرش یه جعبه دستمال کاغذی گذاشتم جلوش و اون شروع کرد به دستمالها رو کشیدن بیرون و حواسش پرت شد از اون ور د...
16 مهر 1390

عمه زری برگشت

بالاخره عمه زری ساعت 10 شب 5شنبه بعد از دو ساعت تاخیر به ایران اومد. اونقدر هم دلش برای من و شما تنگ شده بود که هر چند دقیقه یک بار می یومد و یه دیده بوسی می کرد. من بهش گفتم خوبه می خواستی اقامت دائم بگیری. اینطوری می خواستی بمونی ؟؟؟؟؟؟ تو که دلت برای همه خیلی تنگ شده بود چطوری می خواستی اونجا بمونی؟گفت نه تصمیمم عوض شد . قرار شد سالی یک بار برم  . اینطوری نه دلم برای اونطرف تنگ میشه نه این  طرف خلاصه ما هم کلی خوشحال شدیم که عمه جانت روحیه اش کلی عوض شده ...
10 مهر 1390

حرفهای النا بعد از یک سالگی

این دخمل گل مامان یه چیزهایی می گه: توپ= پوو - بابا= با یا بعضی اوقات هم می گه بابا- به به = به به- غذا= مه-گربه=مو مو-حموم=موم-نی نی= نی- بیرون رفتن=دده-تعجب=اهه- دعوا کردن با داد= اهههههههههههههههههههه-میگم این عروسکها مال کیه= من-مامان= ماما- رفت= رفففففف دهش همین جوری تا چند ثانیه باز می مونه.هاپو= آپوو به نظر می یاد اینقدر که عجله داره حرف بزنه عجله نداره راه بره.وقتی نگهش می داریم سرپا تا بایسته اول همین طوری با تعجب اطراف رو نگاه می کنه بعد از چند ثانیه می زنه زیر گریه. بسکه از راه رفتن می ترسه. ولی پست روروئکش همچین با شتاب می ره تازه پاهاش رو هم می گیره بالا تا روی سنگه قشنگ لیز بخوره و کلی ذوق می کنه واز ته دلش جیغ میکشه اونم چ...
7 مهر 1390
1